کلینت ایستوود: این “مرد بینام” ساکت و مرموز، نه تنها از به یادماندنیترین قهرمانان وسترن، که از محبوبترین شخصیتهای سینمایی تمام دوران نیز هست. سهگانه دلار سرجیو لئونه او را به نمادی جهانی بدل کرد. هر چند کلینت ایستوود در سالهای پایانی اوج ژانر وسترن وارد گود شد، ولی با خلق و در حقیقت بازآفرینی زیبا و اثرگذار این کاراکتر نقطه پایان شایستهای را بر دوران طلایی این ژانر رقم زد.
در سالهای بعد ایستوود تلاش کرد که با خلق وسترنهای دیگر این موفقیت را تکرار و این ژانر را زنده کند، و تا حدودی هم موفق شد (با وسترن موفق و محبوب نابخشوده)، ولی این تصویر او در نقش “بلوندی” با پانچویی بر دوش و سیگاری بر لب است که در ذهن ما نقش بسته و تا ابد جاودانه شده است.

استیو مککوئین: استیو مککوئین که به حق به King of Cool ملقب بوده، بیشک از ستارگان بزرگ تاریخ سینماست. او که در دهه ۶۰ پردرآمدترین ستاره هالیوود بود، به همراه پل نیومن، مارلون براندو، و جیمز دین، پایهگذار نسل جدیدی در سینما هستند: نسل ضدقهرمانان عصیانگر که بر ضد کامل بودن میشورند و نسل قدیم و سنتها را به چالش میکشند.
در نقشهای وسترنش، با اینکه اثر آشکاری از این شورش و عصیان نمیبینیم، اما باز هم نشانههایی هست؛ او قهرمانی متفاوت است: تکرو، ثابتقدم، و محکم؛ ولی انگار که همواره چیزی او را از درون میخورد و در درونش جدالی برپاست.
مککوئین در چندین فیلم و سریال وسترن ایفای نقش کرده، ولی نقشآفرینی او در فیلم پرستاره و سامورائیوار هفت دلاور از بهیادماندنیترین هاست

چارلز برانسن: روزی روزگاری در غرب وسترن محبوب من است. ترکیبی هنرمندانه و زیبا از تعلیق، قهرمانی، موسیقی، و رویارویی ستارگانی رو به افول اما همچنان درخشان.
چارلز برانسن، ستاره دوستداشتنی و زشتروی فیلم که از تبار اروپای شرقی است، دوران کودکی بسیار سخت و فقیرانهای را در شهری غربی به عنوان معدنکار سپری کرد و سرانجام به ارتش پیوست. دشواری دوران رد پایش را بر چهره آفتابسوخته و شخصیت مقاوم و محکم و مستقلش بر جای گذاشت.
او با فیلم “هفت دلاور” خود را به جهان شناساند و در آثار برجسته دیگری نیز نقشآفرینی کرد که بسیاری از آنها در ژانر وسترن جای داشتند، ولی به اعتقاد من نقطه اوج کارنامه حرفهایاش، بازی در نقش “هارمانیکا” در فیلم “روی روزگاری در غرب” است. او که با آن سازدهنی معروفش، به تنهایی در برابر هنری فوندا